سالگرد پایان من و تو- آغاز ما
سلام نی نی جونم بالاخره امتحانام تموم شد و یه نفس راحت کشیدیم تو این چن وق بابا جون خیلی اذیت شد خیلی تو درسا بهم کمک کرد با اینکه هم بالا سر کارگرای ساختمون بود و موسسه میرفت و حرم و تمام وقتش پر بود ولی با این حال خیلی بم کمک کرد امشب دومین سالگرد ازدواجمونه ، دو سال پیش تو همچین شبی بهترینشب زندگیم رو داشتم نزدیک ساعت 12 بود که همه حاضر شدیم و ندا جون و حسین(دختر خاله پسر خاله بابا جون) هم اومدن و به طرف حرم راهی شدیم شب نیمه شعبان بود و شلوغ تقریبا ساعت 2 رسیدیم حرم امام رضا(ع) و رفتیم دارلحجه واااای چه انژی عجیبی داشت هیچ وقت این حالت رو تجربه نکرده بودم یه بغض شیرین تو گلوم گیر کرده بو...
نویسنده :
مامانی و بابایی جونا :)
13:25